جوون من کی باهوش تره؟؟؟؟؟
البته لازم به ذکرهست نه هرچرت وپرتی!لطفاًرعایت کنین!!!
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند.

در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند.
آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند.
وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند.
یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد.

چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا

 

منبع : اینترنت !!!


|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلااااااااااااام آزادی تمام شمادوستان عزیزرو ازدست هرچی مدرسه ودبیر وناظم وکارنامهو...گرامی میداریم شدیداً!!!ازهمین امروز 87روز خالص رو بزنین وبکوبین وخلاصه هرکاری خواستین بکنین-البته لازم به ذکره نه هرکاری- زیرا هرکار کنیم گهی پشت به زین وگهی زین به پشت!!!اینا رو ول کنین که خربزه آبه!!!(-هی آقا جمع کن بساطت رو

-اِ اِ اِ چیو جمع کن بساطتتو بعد کلی وقت تازه برگشتم -من نمی دونم میگن تو اینجا داری چرت وپرت تحویل مردم میدی!!  -مگه چرت وپرت چشه -چش نیست گوشه!بامن جروبحث نکن راه بیفت -ای بابا آقا شما یه دقیقه بیا من کارت دارم -چته؟-شمابرو مطالب سایت رو!!!بخون اگه خوشت نیومد اونوقت بیا بگیر) خب کجابودیم آها جریان خربزه واینا من هرچی زدم شعر برای کارنامه دیدم خیر خبری نیست عجالتاً به همین پسنده میکنیم!!!

 

قبضه كرد م همه ي ايران را

 

توي هر شهر دو ويلا دارم

 

مثل كل عرفا

 

توي ويلا ي خو د م

 

چند ژيلا دارم !!

 

هست تفريحاتم

 

در رم و روسيه و چين و هلند !

 

دوستاني دارم

 

همگي شاسي بلند !

 

توي هر بانك حساب بند ه

 

چند ميليارد تومن مي باشد

 

هوش من سر شار است

 

هر كجا رانت بيا بم بنده

 

با تمام ولعم خواهم خورد !

 

ظاهرم ساد ه ولي ماشينم

 

قيمتش يكصد و د ه ميليون است !

 

زن اسقاطي من

 

از رد ه خار ج شد

 

لااقل شصت و سه سالي دارم

 

همسر تازه ي من بيست و سه سالش شد ه است !

 

وه كه من در عرفان

 

چه شكو ه و چه كمالي دارم !

 

اهل عرفانم من

 

خانه اي دارم در شهرك غرب

 

لانه اي دارم در قلب سوئيس !

 

من فقط

 

چند تا شركت نقلي دارم !

 

تا به كار عرفا

 

سر و سامان بد هم !

 

چونكه از

 

نا به ساماني ها

 

همه ي عمر هراسانم من

 

اهل عرفانم من !!

 


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 14 خرداد 1391
نویسنده : امیرمحمد

این شعرخیلی توپه حتماتاتهشوبخونید ونظربدید

حاج قربان علی سلام علیک
پسر جان علی سلام علیک
 
نام بنده غلام می باشد
خدمتم هم تمام می باشد
 
رشته ام هست کارگردانی
ولی از منظر مسلمانی
 
چند سالی است در بلاد فرنگ
طی یک ارتباط تنگاتنگ
 
با اجانب شبانه محشورم
چه کنم از بلاد خود دورم
 
دشمنم با سکانس های لجن
مرگ بر سینمای مستهجن
 
راستی از دهاتمان چه خبر
از رفیقان لاتمان چه خبر
 
گاوها و خرانتان خوبند؟
همسر و دخترانتان خوبند
 
چه خبر از نگار من گلنار
لعبتی زیر چادر گلدار
 
یاد  آن چشم های نیلی او
طعم لب های زنجفیلی او�.
 
اخوی ها چطور می باشند
باز هم تخم کینه می پاشند؟
 
عمه ها خاله ها همه خوبند
گاو و گوساله ها همه خوبند
.......

 


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 7 خرداد 1391
نویسنده : امیرمحمد

اول سلام دوم اومد یه ضرب المثل بنویسم دهنم...خدایی خر   ما  از کره  گی دم نداشت من چیجوری بنویسم درست خونده بشهاخه معلوم نیس خرماست یا خرماستسوم آقا دم این دبیرا گرم ماهرچی میپرسیم خیلی قشنگ اشتباه جواب میدن جیم میشن خدا دبیردیگه نبود به قول شاعر همه رو برق میگیره مارو تیر چراغ برق!

بابا خوب حداقل نگین آدم مثل آدم(!)بگه خودم خریّت کردم چشمم کور دنده ام نرمولی ازهمه ی ایناکه بگذریم

سخن دوست خوش تر است:

                           پبخوان درس هایت تا زود دانا شـــوی             چو دانا شــــوی زود والا شـــــــوی

 

 نه دانا تر آن کس که خرخون تر است             که دانا تر آن کس که تیزهوش تر است

 

   نبینی ز طالبــان که بر نیمــــــکت گاه             ز تقـــــــلب ها بــــــاز حویــند راه

 

    اگـر چــــه بخوانــــند دیــــــر و دراز             به تقــــلب بـــود شان همـــیشه نیاز

 

    به تــــــــقلب شود مرد پرهیــــــزکار              چنین گفت آن تقــــلب کار هوش یار

 

    که تقلب ز تنــــگی پنــــــاه آورد               چــــو بــــی راه گــــــردی به راه آورد

 به خدا این شعرازمن نیست کم وکاستی داشت ببخشید!!!!!!


|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 24 ارديبهشت 1391
نویسنده : امیرمحمد

دیگه داره گریه ام میگیره آدم یاباید بره امتحان بده یا درس بخونه یامدرسه بره یاواسه نیم نمره هی تحقیق کنه یا...

آدمو یه کارش میکنن بگه شکر خوردم اومدم مدرسهاین معاونه مدرسه این قدر توصبحگاه....میزنه که نگوآدم میخواد بگیره...بریم یه شعربزنیم تورگ حال بیایم!!!! 

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس       دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس

 

گفتم سلام خواجه گفتا علیک جانم           گفتم کجا روانی ؟ گفتا که خود ندانم

گفتم بگیر فالی گفتا نمانده حالی            گفتم چگونه ای ؟ گفت در بند بی خیالی

گفتم که تازه تازه شعر و غزل چه داری        گفتا که می سرایم شعر سپید باری

گفتم ز دولت عشق ؟ گفتا که کودتا شد    گفتم رقیب ؟ گفتا بدبخت کله پا شد

گفتم کجاست لیلی مشغول دلربایی ؟     گفتا شده ستاره در فیلم سینمایی

گفتم بگو ز خالش آن خال آتش افروز        گفتا عمل نموده دیروز یا پریروز

گفتم بگو ز مویش گفتا که مش نموده      گفتم بگو ز یارش گفتا ولش نموده

گفتم چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟   گفتا شدید گشته محتاج گرد و افیون

گفتم کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش؟    گفتا خریده قسطی تلویزیون به جایش

گفتا بگو ز ساقی حالا شده چه کاره ؟           گفتا شده است منشی در توی یک اداره

گفتا ز ساربان گو با کاروان غم ها           گفتا آژانس دارد با تور دور دنیا

گفتم بکن ز محمل یا از کجاوه یادی         گفتا پژو دوو بنز یا گلف نوک مدادی

گفتم که قاصدت کو ؟ آن باد صبح شرقی   گفتا که جای خود را داده به فاکس برقی

گفتم سلام ما را باد صبا کجا برد ؟         گفتا به پست داده آورد یا نیاورد ؟

گفتم بگو ز مشک آهوی دشت زنگی    گفتا که ادکلن شد در شیشه های رنگی

گفتم سراغ داری میخانه ی حسابی   گفت آنجه لود از دم گشته چلو کبابی

گفتم شراب نابی تو دست و پا نداری ؟    گفتا به جاش دارموافور با نگاری

گفتم بلند بوده موی تو آن زمان ها      گفتا به حبس بودم از ته زدند آن ها

گفتم شما به زندان !! حافظ گرفتی مارو ؟   گفتا ندیده بودم « هالو » به این خرفتی


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : جمعه 15 ارديبهشت 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام چرا نشسته اید بدبختی نزدیک است!فاجعه ای بزرگ درکل مدارس و....امتحانات!! 

« شبهاي امتحان »

بي همگان بسر شود ، بي تو بسر نميشود
اين شب امتحان من چرا سحر نميشود ؟!

مولوي او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با يکي دو شب ، درس به سر نميشود !

خر به افراط زدم * ، گيج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نميشود !

استرس است و امتحان ، پير شده ست اين جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نميشود !

مثل زمان مدرسه ، وضعيت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نميشود !

مهلت ترميم گذشت ، کشتي ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، واي دگر نميشود !

هر چه بگي براي او ، خشم و غصب سزاي او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نميشود

رفته ز بنده آبرو ، ليک ندانم از چه رو
اين شب امتحان من ،دست بسر نميشود

توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کني يا نکني ، باز سحر نميشود !!!

" مشروط الشعرا "

* " خر زدن " فرايندي که طي اون يک دانشجو از حالت طبيعي خارج شده و زمان زيادي رو به مطالعه ميپردازه ؛ خر زدن شرط لازم و نه کافي براي استاد دانشگاه شدن هست ؛ميشه اون رو جز آلرژي هاي فصلي به حساب آورد (فصل امتحانات) ؛ خر زدن در شبهاي امتحان به صورت فراگيري در دانشجو ها ظاهر ميشه و مهمترين علامت اون علاقه شديد به کتب درسي بخصوص کتبي هست که در طول ترم تمايل چنداني به اون ها نداريم ؛ از عوارض جانبي خر زدن ميشه به سرخي چشم ها ، گودي و سياهي زير چشم و موارد مشابه صورت آرايش نشده در خانوم ها و موهاي ژل نزده در آقايون اشاره کرد ؛ اين مشکل نياز به داروي خاصي نداره و بلافاصله بعد از اتمام فصل امتحانات بخودي خود برطرف ميشه .
تقديم به همه دانشجو ها !

گردآوري: گروه اينترنتي تاجريان
منبع: وبلاگ نشتي هاي يک ذهن


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : پنج شنبه 29 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم.».....استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: « كدام لاستيك پنچر شده بود؟»....!!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

عشق وعاشقی از اول تا آخر

سفره عقد
زن :عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن
زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

روز مرد
زن :وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
مرد:حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)

روز بعد از تولد بچه
زن:وای مامانی بازم گرسنه هستی , (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)
مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)

چهل سال بعد
زن :عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
مرد :یعنی دیگه کیک نخوریم

دو ثانیه قبل از مرگ
زن :عزیزم همیشه دوستت داشتم
مرد: گشنمه

وصیت نامه
زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!
مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

روزی جرج بوش و همسرش لورا در حال رانندگی در جاده ای بودند . آنها برای زدن بنزین به یک پمپ بنزین می روند و در آنجا لورا با متصدی پمپ بنزین خوش و بش می نماید. جرج از وی می پرسد او که بود و لورا جواب می دهد یک دوست دوران دبیرستان.
جرج می گوید اگر تو با او ازدواج می کردی هم اکنون همسر صاحب یک پمپ بنزین بودی ولی حالا که با من ازدواج نمودی بانوی اول آمریکا هستی.

لورا پاسخ می دهد اگر من با وی ازدواج می کردم اکنون او رئیس جمهور بود و تو یک متصدی پمپ بنزین


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

heeeelllloسلام یه شعرتوپ دیگه منتهاازآقای احمدحسن زاده

یاد از آن روزی که بودم اولی

 

ناز و طنازو عزیزو فلفلی

شاه خانه بودم و با دادو دود

هر چه که می خواستم آماده بود

وای از آن روزی که آمد دومی

نق نقو و بد ادا و قم قمی

من وزیر گشتمو افتادم ز جاه

دومی بر جای من گردید شاه

تا به خود آیم و خودداری کنم

سومی آمد و او شد خواهرم

دختری زیبا و خوشرو مثل ماه

من و داداشم کشیدیم سوزو آه

جای سبزی و نشاط و خرمی

سر رسید از گرد را ه چهارمی

دیگر آن خانه برایم تنگ شد

سبزی و گل درنگاهم سنگ شد

داشتم میکردم عادنت ناگهان

پنجمی هم پا نهاد بر این جهان

بهر سوزش پنج تن کافی نبود

ششمی هیزم شدو ما مثل دود

ناصر و منصورو شهنازو شهین

احمدو فرهادو هفتم شد مهین

خانمان گردید در هم بر همی

سه قلو!!!!!هشتمی نهمی دهمی

ای امان و ای امان و ای امان

ای امان از دست بابا و مامان

مادرم شد بار دیگر حامله

این که آید تیم فوتبال کامله

ناصرو منصورو شهنازو شهین

احمدو فرهادو عباس و مهین

علیمردان گل و معصومه جان

آخری هم میشود دروازبان


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 27 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما

شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما

شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما

شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما

                                  بسیارتنبلید زیرادقت نکردیدیکی ازشماهای بالا سما است

                                                                       .

                                                                       .

                                                                       .

                                                                       .

                                        معذرت میخوام انگارهمشون شماست


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 27 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

این کاروانجام بدین خیلی باحاله

                                 13837×سن شما×73=؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

                


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 27 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

امروز رفتیم تو کارشعروادبالبته ازاون باحالاش:

کیستی این وقت شب درمیزنی؟

                                                 مشت تردیدی به باورمیزنی؟

گفت:من هستم،منم درمیزنم

                                                مشت تردیدی به باورمیزنم

گفتمش:آخرچرادرمیزنی؟

                                               مشت تردیدی به باورمیزنی

گفت:دیدم جملگان درمیزنند

                                                مشت تردیدی به باورمیزنند

زین سبب این وقت شب درمیزنم

                                              مشت تردیدی به باور میزنم

گفتمش:هان ای پسرهی درنزن

                                             مشت تردیدی براین باورنزن

گرببینم بازهم درمیزنی

                                           مشت تردیدی به باورمیزنی

نیمه شب من هم میام درمیزنم

                                           مشت تردیدی به باور میزنم

دم آقای هالوگرم که ادبیاتایه حالی بهش داد

 


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

آخرین مطالب

/
سلام دوستان عزیز.تواین وبلاگ همه چی پیدا میشه از جون مرغ تاشیرآدمیزاد!(معذرت میخوام)ازشیر مرغ تاجون آدمیزاد!پس حالشو ببرین.اگه هم آدم باحالی هستین نظرهم بدین(حالادیگه می تونی نظرنده!)پیروز باشین.