کدام لاستیک؟
البته لازم به ذکرهست نه هرچرت وپرتی!لطفاًرعایت کنین!!!
تاریخ : پنج شنبه 29 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم.».....استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: « كدام لاستيك پنچر شده بود؟»....!!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

عشق وعاشقی از اول تا آخر

سفره عقد
زن :عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن
زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

روز مرد
زن :وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
مرد:حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)

روز بعد از تولد بچه
زن:وای مامانی بازم گرسنه هستی , (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)
مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)

چهل سال بعد
زن :عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
مرد :یعنی دیگه کیک نخوریم

دو ثانیه قبل از مرگ
زن :عزیزم همیشه دوستت داشتم
مرد: گشنمه

وصیت نامه
زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!
مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

طی اعتراض پسران درسطح بین المللی پست قبلی بی اعتبارشده واین جایگزین آن میشود!

مقایسه ی پول گرفتن ازعابربانک دخترهاباپسرا:

پسرها:

۱- با ماشين ميرن سراغ بانك، پارك ميكنن، ميرن دم دستگاه عابر بانك
۲- كارت رو داخل دستگاه ميذارن
۳- كد رمز رو ميزنن و مبلغ درخواستی رو وارد ميكنن
۴- پول و كارت رو ميگيرن و ميرن

دخترها:

۱- با ماشين ميرن دم بانك
۲- توی آينه آرايششون رو چك ميكنن
۳- به خودشون عطر ميزنن
۴- احتمالا" موهاشون رو هم چك ميكنن
۵- توی پارك كردن ماشين مشكل پيدا ميكنن
۶- توی پارك كردن ماشين خيلی مشكل پيدا ميكنن
۷- بلاخره ماشين رو پارك ميكنن و ميرن دم دستگاه عابر بانك
۸- توی كيفشون دنبال كارتشون ميگردن
۹- كارت رو داخل دستگاه ميذارن، كارت توسط ماشين پذيرفته نميشه
۱۰- كارت تلفن رو ميندازن توی كيفشون
۱۱- دنبال كارت عابر بانكشون ميگردن
۱۲- كارت رو وارد دستگاه ميكنن
۱۳- توی كيفشون دنبال تيكه كاغذی كه كد رمز رو روش يادداشت كردن ميگردن
۱۴- كد رمز رو وارد ميكنن
۱۵- ۲ دقيقه قسمت راهنمای دستگاه رو ميخونن
۱۶- كنسل ميكنن
۱۷- دوباره كد رمز رو ميزنن
۱۸- كنسل ميكنن
۱۹- به باباشون زنگ ميزنن كه طريقهء وارد كردن كد صحيح رو براشون بگه
۲۰- مبلغ درخواستی رو ميزنن
۲۱- دستگاه ارور (خطا) ميده
۲۲- مبلغ بيشتری رو درخواست ميكنن
۲۳- دستگاه ارور (خطا) ميده
۲۴- بيشترين مبلغ ممكن رو درخواست ميكنن
۲۵- انگشتاشون رو برای شانس روی هم ميذارن
۲۶- پول رو ميگيرن
۲۷- برميگردن به ماشين
۲۸- آرايششون رو توی آينه چك ميكنن
۲۹- توی كيفشون دنبال سويچ ماشين ميگردن
۳۰- استارت ميزنن
۳۱- پنجاه متر ميرن جلو
۳۲- ماشين رو نگه ميدارن
۳۳- دوباره برميگردن جلوی بانك
۳۴- از ماشين پياده ميشن
۳۵- كارتشون رو از توی دستگاه عابر بانك برميدارن
۳۶- سوار ماشين ميشن
۳۷- كارت رو پرت ميكنن روی صندلی كنار راننده
۳۸- آرايششون رو توی آينه چك ميكنن
۳۹- احتمالا يه نگاهی هم به موهاشون ميندازن
۴۰- راه ميفتن و ميندازن توی خيابون اشتباه
۴۱- برميگردن
۴۲- ميندازن توی خيابون درست
۴۳- پنج كيلومتر ميرن جلو
۴۴- ترمز دستی رو آزاد ميكنن (ميگم چرا انقدر يواش ميره ها!)
۴۵- به حركت ادامه ميدن



|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

مقایسه ی نیمرو درس کردن دخترهاباپسرها

دختر ها:

۱- توی ماهيتابه روغن ميريزن
۲- اجاق گاز زير ماهيتابه رو روشن ميكنن
۳- تخم مرغها رو ميشكنن و همراه نمك توی ماهيتابه ميريزن
۴- چند دقيقه بعد نيمروی آماده رو نوش جان ميكنن

پسر ها:

۱- توی كابينتهای بالايی آشپزخونه دنبال ماهيتابه ميگردن
۲- توی كابينتهای پايينی دنبال ماهيتابه ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
۳- ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن
۴- توی ماهيتابه روغن ميريزن
۵- توی يخچال دنبال تخم مرغ ميگردن
۶- يه دونه تخم مرغ پيدا ميكنن
۷- چند تا بد و بيراه ميگن
۸- دنبال كبريت ميگردن
۹- با فندك اجاق گاز رو روشن ميكنن و بوی سركه همراه دود آشپزخونه رو بر ميداره
۱۰- ماهيتابه رو ميشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی ميداد!)
۱۱- ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن واقعی ميريزن
۱۲- تخم مرغی كه از روی كابينت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك ميكنن
۱۳- چند تا بد و بيراه ميگن و لباس ميپوشن
۱۴- ميرن سراغ بقالی سر كوچه و 20 تا تخم مرغ ميخرن و برميگردن
۱۵- تلويزيون رو روشن ميكنن و صداش رو بلند ميكنن
۱۶- روغن سوخته رو ميريزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهيتابه ميريزن
۱۷- تخم مرغها رو ميشكنن و توی ماهيتابه ميريزن
۱۸- دنبال نمكدون ميگردن
۱۹- نمكدون خالی رو پيدا ميكنن و چند تا بد و بيراه ميگن
۲0- دنبال كيسهء نمك ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
۲1- نمكدون رو پر از نمك ميكنن
۲2- صدای گزارشگر فوتبال رو ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون
۲3- نمكدون رو روی ميز ميذارن و محو تماشای فوتبال ميشن
۲4- بوی سوختگی رو استشمام ميكنن و ميدون توی آشپزخونه
۲5- چند تا بد و بيراه ميگن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل ميريزن
۲6- توی ماهيتابه روغن و تخم مرغ ميريزن
۲7- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم ميزنن
28- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون
29- سريع برميگردن توی آشپزخونه
30- تخم مرغهايی كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل ميريزن
31- ماهيتابه رو ميندازن توی سينك
32- دنبال ظرفهای مسی ميگردن
33- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن و تخم مرغ ميريزن
34- چند دقيقه به تخم مرغها زل ميزنن
35- ياد نمك ميفتن و ميرن نمكدون رو از كنار تلويزيون برميدارن
36- چند ثانيه فوتبال تماشا ميكنن
37- ياد غذا ميفتن و ميدون توی آشپزخونه
38- روی باقيماندهء تخم مرغی كه كف آشپزخونه پهن شده بود ليز ميخورن
39- چند تا بد و بيراه ميگن و بلند ميشن
40- نمكدون شكسته رو توی سطل ميندازن
41- قابلمه رو برميدارن و بلافاصله ولش ميكنن
42- چند تا بد و بيراه ميگن و انگشتهاشون كه سوخته رو زير آب ميگيرن
43- با يه پارچهء تنظيف قابلمه رو برميدارن
44- پارچه رو كه توسط شعله آتيش گرفته زير پاشون خاموش ميكنن
45- نيمروی آماده رو جلوی تلويزيون ميخورن و چند تا بد و بيراه ميگن


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

روزی جرج بوش و همسرش لورا در حال رانندگی در جاده ای بودند . آنها برای زدن بنزین به یک پمپ بنزین می روند و در آنجا لورا با متصدی پمپ بنزین خوش و بش می نماید. جرج از وی می پرسد او که بود و لورا جواب می دهد یک دوست دوران دبیرستان.
جرج می گوید اگر تو با او ازدواج می کردی هم اکنون همسر صاحب یک پمپ بنزین بودی ولی حالا که با من ازدواج نمودی بانوی اول آمریکا هستی.

لورا پاسخ می دهد اگر من با وی ازدواج می کردم اکنون او رئیس جمهور بود و تو یک متصدی پمپ بنزین


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

heeeelllloسلام یه شعرتوپ دیگه منتهاازآقای احمدحسن زاده

یاد از آن روزی که بودم اولی

 

ناز و طنازو عزیزو فلفلی

شاه خانه بودم و با دادو دود

هر چه که می خواستم آماده بود

وای از آن روزی که آمد دومی

نق نقو و بد ادا و قم قمی

من وزیر گشتمو افتادم ز جاه

دومی بر جای من گردید شاه

تا به خود آیم و خودداری کنم

سومی آمد و او شد خواهرم

دختری زیبا و خوشرو مثل ماه

من و داداشم کشیدیم سوزو آه

جای سبزی و نشاط و خرمی

سر رسید از گرد را ه چهارمی

دیگر آن خانه برایم تنگ شد

سبزی و گل درنگاهم سنگ شد

داشتم میکردم عادنت ناگهان

پنجمی هم پا نهاد بر این جهان

بهر سوزش پنج تن کافی نبود

ششمی هیزم شدو ما مثل دود

ناصر و منصورو شهنازو شهین

احمدو فرهادو هفتم شد مهین

خانمان گردید در هم بر همی

سه قلو!!!!!هشتمی نهمی دهمی

ای امان و ای امان و ای امان

ای امان از دست بابا و مامان

مادرم شد بار دیگر حامله

این که آید تیم فوتبال کامله

ناصرو منصورو شهنازو شهین

احمدو فرهادو عباس و مهین

علیمردان گل و معصومه جان

آخری هم میشود دروازبان


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : دو شنبه 28 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

لاشه یک حیوان عجیب الخلقه و شبیه موجودات ماقبل تاریخ در حوالی روستای آق بولاغ از توابع شهرستان مشگین شهر کشف شد . به گزارش مشرق، لاشه این حیوان که بیشتر شبیه پرندگان گوشتخوارفیلم های علمی ، تخیلی ( از نسل دایناسورهای پرنده ) می باشد توسط تنی چند از اهالی این روستا کشف شده است .

لاشه این جانور تقریبا سالم بوده و شاهدان عینی حتی احتمال می دهند که تنها چند روز از مرگ این حیوان گذشته باشد .

این گزارش حاکیست که یکی از اهالی این روستا لاشه این جانور را پنهان ساخته و ماموران محیط زیست مشگین شهر در تلاش برای دست یابی به این لاشه می باشند .

برخی از روستاییان می گویند لاشه این حیوان را از نزدیک مشاهده کرده اند و احتمال می دهند که این جانور در غاری در نزدیکی روستا می زیسته است .

خبرنگار ایرنا به همراه مسوول و چند نفر از ماموران حفاظت محیط زیست مشگین شهر به این روستا مراجعه کرده و ادعاهای چندین نفر از روستاییان را مبنی بر مشاهده این جانور عجیب را استماع کرده است .

آنها همچنین به محل کشف این جانور مراجعه و شاهد آثاری از کشف شدن چنین موجودی در غاز مورد اشاره روستاییان بوده اند .

خبرنگار ایرنا همچنین عکسی که یکی از روستاییان از لاشه این حیوان گرفته است را بدست آورده است


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : دو شنبه 28 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

بازهم درودبی زحمت این شعروبخونیدبعدنظربدیدشاعرش به کارش ادامه بده یابره کشکشوبسابه

وای ازاین بچه ی خرخون کلاس

                                          وای ازاین قیمت دوغ وشیروماست

وای ازاین سوال های بی جواب

                                         وای ازاین نکته نظرهای خراب

وای ازاین دل،وای ازآن دل

                                    وای ازاین بیماری سل

وای برمن،وای برتو

                                        نمره ی زیستم شده دو

وای ازاین مجموعه هاواجتماع

                                        وای ازاین جشنواره های اختراع

وای ازاین گچ های پرتاب شده

                                      کارما،ساعت ده خواب شده

وای ازاین فرمول های چرت وپرت

                                      دلتای مس،تتای دوخرت وخرت

وای ازاین سوال های سخت وگنگ

                                     مغزآدم میشود سه دنگ،سه دنگ

وای ازاین هول کردن وسوتی دادن

                                    واسه ی فسفربه ماسوشی دادن

وای ازاین بیداری وقت نود

                                    وای ازاین روزهاکه تندتندمیرود

وای ازاین صرف ثلاثی مزید

                                    هرچی خوندم یهویی فرتی پرید

وای ازاین آرمان والگوونظام

                                   وای ازاین تراژدی،طنزودرام

وای ازاین ویژگی های خاصّ آب

                                      وای ازاین آمدن بوی کباب

وای ازاین شاعرهای تازه کار

                                    وای ازاین آوردن این همه بار

آینده ی این شاعربه رای شماست


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : یک شنبه 27 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما

شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما

شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما

شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما.شما

                                  بسیارتنبلید زیرادقت نکردیدیکی ازشماهای بالا سما است

                                                                       .

                                                                       .

                                                                       .

                                                                       .

                                        معذرت میخوام انگارهمشون شماست


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 27 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

این کاروانجام بدین خیلی باحاله

                                 13837×سن شما×73=؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

                


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 27 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام یه سری (صوتی،سوتی،ثوتی)دارم ولی متاسفانه همش ازدانش اموزاس هروقت سال تموم شداز معلما میزارم زیرا ریشمون فعلاگیره بدجور!

ترادژی--------تراژدی   هواخفه میشه--------هواگرفته میشه    میچیندریم------------میچینیم(ایناهم ازجول کلاسه)

اصل بخشی شون----------بخش اصلی شون(این ازخرخون کلاسه ازبس خونده مخش.....)

وخچی-----------وقتی   خارجس-------------خارجش    هزالم------------هزارم  تجییج------------تدریج

خیلی گل گوس داشت-------دوس داشت(ایناراکناردستیم داد)   برااینکه منسفانه باشه اینم ازسوتی خودم         «ه» دوجیم------------«ه »دوچشم


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ : یک شنبه 27 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

امروز رفتیم تو کارشعروادبالبته ازاون باحالاش:

کیستی این وقت شب درمیزنی؟

                                                 مشت تردیدی به باورمیزنی؟

گفت:من هستم،منم درمیزنم

                                                مشت تردیدی به باورمیزنم

گفتمش:آخرچرادرمیزنی؟

                                               مشت تردیدی به باورمیزنی

گفت:دیدم جملگان درمیزنند

                                                مشت تردیدی به باورمیزنند

زین سبب این وقت شب درمیزنم

                                              مشت تردیدی به باور میزنم

گفتمش:هان ای پسرهی درنزن

                                             مشت تردیدی براین باورنزن

گرببینم بازهم درمیزنی

                                           مشت تردیدی به باورمیزنی

نیمه شب من هم میام درمیزنم

                                           مشت تردیدی به باور میزنم

دم آقای هالوگرم که ادبیاتایه حالی بهش داد

 


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,

آخرین مطالب

/
سلام دوستان عزیز.تواین وبلاگ همه چی پیدا میشه از جون مرغ تاشیرآدمیزاد!(معذرت میخوام)ازشیر مرغ تاجون آدمیزاد!پس حالشو ببرین.اگه هم آدم باحالی هستین نظرهم بدین(حالادیگه می تونی نظرنده!)پیروز باشین.