عجیب
البته لازم به ذکرهست نه هرچرت وپرتی!لطفاًرعایت کنین!!!
تاریخ : سه شنبه 20 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

اخبارعجیب فوتبال

*باخت استقلال مقابل پیکان!!!!

*باخت پرسپولیس مقابل صباوگهر!!!

*احتمال حضورمعمارزاده روی نیمکت پرسپولیس!!!

*احتمال حضورجباری دراستقلال بعد مذاکره با ده بیست تا تیم!!!

*حضور خلعتبری درسپاهان(اوگفته بوداگربه ایران برگردد فقط درپرسپولیس بازی میکند)!!!!


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
برچسب‌ها: ورزشی , خبرورزشی , ورزشی جالب ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

انواع مردها

مردها مثل مخلوط کن هستند در هر خانه یکی از آنها هست ولی نمیدانید به چه درد میخورد!

مردها مثل آگهی بازرگانی هستند حتی یک کلمه از چیزهائی را که میگویند نمی توان باور کرد.

مردها مثل کامپیوتر هستند. کاربری شان سخت است و هرگز حافظه ای قوی ندارند.

مردها مثل سیمان هستند. وقتی جائی پهنشان میکنی باید با کلنگ آنها را از جا بکنی.

مردها مثل طالع بینی مجلات هستند. همیشه به شما میگویند که چه بکنید و معمولاً اشتباه می گویند.

مردها مثل پاپ کورن (ذرت بو داده) هستند. بامزه هستند ولی جای غذا را نمی گیرند.

مردها مثل باران بهاری هستند. هیچوقت نمیدانید کی می آید، چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود.

مردها مثل نوزاد هستند، در اولین نگاه شیرین و بامزه هستند اما خیلی زود از تمیز کردن و مراقبت از آنها خسته می شوید.


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: انواع مرد , طنزمردها , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست. شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست.

ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند.

در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند. به هر حال او سمبلی است از فردی که گاه ساده لوح و احمق و گاه عالم و آگاه و حاضر جواب است که با ماجراهای به ظاهر طنزآلودش پند و اندرزهایی را نیز به ما می آموزد.

چون زیادبود بقیه ادامه مطلب:داستان خویشاوند الاغ

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!


|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: ملانصرالدین , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام تو این پست انواع گدارو با کاریکاتور نمایش داده جالبه!دلیل این که ادامه مطلب گذاشتم رو قبلا گفتم که باعث پائین آمدن سرعت باز شدن وبلاگ میشه(باتوجه به سرعت بالای اینترنت!!!)


|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: تصاویر جالب , انواع گدا , تصاویرطنز , تصاویرخنده دار , کاریکاتور ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

انواع زن


 

- زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارشان هم بدرد نمی‌خورد.

- زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم رو در می‌آورد.

- زنها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند.

- زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند.

- زن ها مثل الکل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.

- زنها مثل عینک دودی هستند با هر دو دنیا را تیره و تار می بینی.

- زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

- زنها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا .

- زنها مثل کیک خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان می شود اما کمی بعد دل آدم را میزند.

- زنها مثل زیر شلواری هستند مردا با هیچکدامشان جرأت نمی کنند به بازار بروند.

- زنها مثل توپ هستند تا لگدشان نزنی تکون نمی خورند.

- زنها مثل لاستیک سواری هستند کمتر از چهارتا بیفایده است.

- زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی که ساکتند خوبند


 


|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: زن ها , انواع زن , طنز زن ها , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام یه سری جمله است تازگی ها مد شده بهش میگن کاریکلماتور عین کاریکاتور  جالبه 83تاشو گذاشتم ادامه مطلب


|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: کایکلماتور , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

همان روزی که فرزندم بشد وارد به دانشگاه
برآمد از درون سینه ام از غصّه وغم آه
بشد دانشجوی آزاد ومن دربند وبیچاره
چرا که نیک می دانم هزینه ساز و سرباره
از این پس الوداعی بایدم با خنده و شادی
و با هر چه پس انداز و حقوق و پول و آزادی
شروع گردید دوران ریاضت ، سختی و حرمان
هرآن چیزی بنا کردم بشد درلحظه ای ویران
زدم چوب حراج بر فرش و تخت و تی وی رنگی
همه چیزم بشد قربانی این کار فرهنگی
به خون دل نمودم جور، پول ثبت نام او
حدیث و داستان و قصّه بود، موضوع وام او
از آن ترسم که تا پایان تحصیلات فرزندم
وتاگیرد لیسانس خویش این دردانه دلبندم
نه سقفی روی سر باشد نه فرشی زیر پای من
به جای خانه گردد محبس و زندان سرای من
شود او فارغ التحصیل و ساقط گردد از من حال
شود« جاوید» دراو حسرت شغل و زمن هم مال


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: شعرخنده دار , شعرطنز , شعرجالب , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : جمعه 15 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام این داستان یک سوءتفاهمِ که هم طنزه هم درونش مطلب داره به نظرم جالب اومد به نظر شما چی؟؟؟؟؟؟؟

خانم جوانی در سالن انتظار فرودگاهی بزرگ منتظر اعلام برای سوار شدن به هواپیما بود...

باید ساعات زیادی رو برای سوار شدن به هواپیما سپری میکرد و تا پرواز هواپیما مدت زیادی مونده بود ..پس تصمیم گرفت یه کتاب بخره و با مطالعه این مدت رو بگذرونه ..اون همینطور یه پاکت شیرینی هم خرید... اون خانم نشست رو یه صندلی راحتی در قسمتی که مخصوص افراد مهم بود ..تا هم با خیال راحت استراحت کنه و هم کتابشو بخونه. کنار دستش ..اون جایی که پاکت شیرینی اش بود .یه آقایی نشست روی صندلی کنارش وشروع کرد به خوندن مجله ای که با خودش آورده بود ..

وقتی خانومه اولین شیرینی رو از تو پاکت برداشت..آقاهه هم یه دونه ورداشت ..خانومه عصبانی شد ولی به روش نیاورد..فقط پیش خودش فکر کرد این یارو عجب رویی داره ..اگه حال و حوصله داشتم حسابی حالشو میگرفتم ...
هر یه دونه شیرینی که خانومه بر میداشت ..آقاهه هم یکی ور میداشت . دیگه خانومه داشت راستی راستی جوش میاورد ولی نمی خواست باعث مشاجره بشه وقتی فقط یه دونه شیرینی ته پاکت مونده بود ..خانومه فکر کرد..اه . حالا این آقای پر رو و سوء استفاده چی ...چه عکس العملی نشون میده..هان؟؟؟؟ آقاهه هم با کمال خونسردی شیرینی آخری رو ور داشت ..دو قسمت کرد و نصفشو داد خانومه و..نصف دیگه شو خودش خورد.. اه ..این دیگه خیلی رو میخواد...خانومه دیگه از عصبانیت کارد میزدی خونش در نمیومد.
 در حالی که حسابی قاطی کرده بود ..بلند شد و کتاب و اثاثش رو برداشت وعصبانی رفت برای سوار شدن به هواپیما. وقتی نشست سر جای خودش تو هواپیما ..یه نگاهی توی کیفش کرد تا عینکش رو بر داره..که یک دفعه غافلگیر شد..چرا؟ برای این که دید که پاکت شیرینی که خریده بود توی کیفش هست .<<.دست نخورده و باز نشده>> فهمید که اشتباه کرده و از خودش شرمنده شد. اون یادش رفته بود که پاکت شیرینی رو وقتی خریده بود تو کیفش گذاشته بود. اون آقا بدون ناراحتی و اوقات تلخی شیرینی هاشو با او تقسیم کرده بود. در زمانی که اون عصبانی بود و فکر میکرد که در واقع آقاهه داره شیرینی هاشو می خوره و حالا حتی فرصتی نه تنها برای توجیه کار خودش بلکه برای عذر خواهی از اون آقا هم نداره.
 
 

|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: سوتی , اشتباه , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

تلفن زنگ می خورد :




گفتگوی دو دختر پای تلفن:


سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگم... بوس بوس



گفتگوی دو پسر پای تلفن:


بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر





بعد از قطع کردن تلفن :


دخترها:


واه واه واه !!! دختره ایکپیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد



پسرها:


بابا عجب بچه باحالیه این حمید خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: پسرها , دخترها , تفاوت گفتگوی پسرهاودخترها , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

روزي روزگاري نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:

«شما براي چي مي نويسيد استاد؟»


برنارد شاو جواب داد:

«براي يک لقمه نان.»


پسره بهش برخورد. پس توپيد که:

«متاسفم. برخلاف شما ما براي فرهنگ مي نويسيم.»


و برنارد شاو گفت:

«عيبي ندارد پسرم. هر کدام از ما براي چيزي مي نويسيم که نداريم.»

 


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : سه شنبه 13 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

ساعت ورود سرمربی جدید و پرتغالی تیم فوتبال پرسپولیس به ایران اعلام شد.


 

حمیدرضا غریب مدیر روابط عمومی باشگاه پرسپولیس در پاسخ به این سؤال که مانوئل خوزه چه زمانی وارد ایران می‌شود گفت:

 

 

خوزه به همراه دو دستیارش ساعت 1:30 بامداد فردا(چهارشنبه) از طریق فرودگاه فرانکفورت وارد فرودگاه امام خمینی(ره) می‌شود.

 

وی ادامه داد: خوزه قرار است از روز پنجشنبه در تمرینات پرسپولیس حضور داشته باشد.

 

 


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ : چهار شنبه 7 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

به مامانش شكايت كردي مردي

كه در دست زنم مرغي اسيرم !

 

دراين مدّت مرااز بس چزاند ه

 دگر بيچار ه ام كردست و پيرم !

 

نباشم پيش او هم سنگ ِ موشي

اگر چه پيش ِ خود شيري دليرم !

 

همه شام و ناهارم زهرمارست !

دگراز زندگي كردست سيرم !

 

چنان گرديد ه اين ظالم سوارم

كه در زيرش الاغي سربه زيرم !

 

چومامانش شنيد اين آه و زاري

از او پرسيد :«فرزند ِفقيرم !

            

تو آيا دوست داري او بميرد

براي تو زني ديگر بگيرم ؟»

 

بگفتا :«نه كه مي ترسم به والله

خودم از شادي مرگش بميرم !!»

البته این هیچی از ارزش های خانوم ها کم نمی کنه (اگه اینو نمی گفتم باید شبوتوپارک میخوابیدم!!!)


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: شعر , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : چهار شنبه 7 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام میدونم ادامه مطلب کسل کننده است ولی این پست یه کاریکاتور خیلی جالبه البته حجمش زیاد بود اگه رو صفحه اول میذاشتم سرعت بالا اومدن سایت کم میشد!!!


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: کاریکاتور , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : چهار شنبه 7 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

این هم روش تقلب 100%تضمینی برای برطرف کردن تمامی ناتوانی های درسی !!!!!


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

آخرين کلمات يک الکتريسين : خوب حالا روشنش کن...

آخرين کلمات يک انسان عصر حجر : فکر ميکنی توی اين غار چيه؟

آخرين کلمات يک بندباز : نميدونم چرا چشمام سياهی ميره...

آخرين کلمات يک بيمار : مطمئنيد که اين آمپول بي خطره؟

آخرين کلمات يک پزشک : راستش تشخيص اوليه ام صحيح نبود. بيماريتون لاعلاجه...

آخرين کلمات يک پليس : شيش بار شليک کرده، ديگه گلوله نداره...

آخرين کلمات يک جلاد : ای بابا، باز تيغهء گيوتين گير کرد...

آخرين کلمات يک جهانگرد در آمازون : اين نوع مار رو ميشناسم، سمی نيست...

آخرين کلمات يک چترباز : پس چترم کو؟

آخرين کلمات يک خبرنگار : بله، سيل داره به طرفمون مياد...

آخرين کلمات يک خلبان : ببينم چرخها باز شدند يا نه؟

آخرين کلمات يک خونآشام : نه بابا خورشيد يه ساعت ديگه طلوع ميکنه!

آخرين کلمات يک داور فوتبال : نخير آفسايد نبود!

آخرين کلمات يک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...

آخرين کلمات يک دوچرخه سوار : نخير تقدم با منه!

آخرين کلمات يک ديوانه : من يه پرنده ام!

آخرين کلمات يک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟...

آخرين کلمات يک غواص : نه اين طرفها کوسه وجود نداره...

آخرين کلمات يک فضانورد : برای يک ربع ديگه هوا دارم...

آخرين کلمات يک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببينم...

آخرين کلمات يک قهرمان : کمک نميخوام، همه اش سه نفرند...

آخرين کلمات يک کارآگاه خصوصی : قضيه روشنه، قاتل شما هستيد!

آخرين کلمات يک کامپيوتر : هاردديسک پاک شده است...

آخرين کلمات يک گروگان : من که ميدونم تو عرضه ی شليک کردن نداری...

آخرين کلمات يک متخصص آزمايشگاه : اين آزمايش کاملاً بي خطره...

آخرين کلمات يک متخصص خنثی کردن بمب: اين سيم آخری رو که قطع کنم تمومه...

آخرين کلمات يک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!

آخرين کلمات يک ملوان: من چه مي دونستم که بايد شنا بلد باشم؟

آخرين کلمات يک ملوان زيردريايی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...

آخرين کلمات يک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: آخرین کلمات قبل از مرگ , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

دستگاه «لقمه شمار» به بازار آمد

 پعکس العمل دستگاه در برابر لقمه های شما : -- لقمه اول : نوش جونت، گوشت بشه بچسبه به تنت، بخور عزیزم، بیشتر بخور-- لقمه دوم : نوش جونت، خوشمزه شده معلومه – لقمه سوم : سکوت – لقمه چهارم : خب دیگه داری زیادی میخوری -- لقمه پنجم : نخور – لقمه ششم : آخرین اخطار بود – لقمه هفتم : کوفت بخوری، بَسِته گفتم – لقمه هشتم : آشغال من اینجا دارم هویج گاز میزنم؟ اگه یه لقمه دیگه بخوری دیگه لقمه هاتو نمیشمرم! – لقمه نهم : خیلی بدبختی، گاو هم اینقدر نمیخوره، خجالت بکش – لقمه دهم : اینهمه از آخرین اخطارم بهت مهلت دادم، خودت خواستی (دستگاه لقمه شمار روی شما میپرد و تا میخورد شما را کتک میزند...) نتیجه اخلاقی : پس از خرید این دستگاه هیچ گاه بیش از 9 لقمه نخورید!!!


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: خنده دار , طنز , جالب , لقمه شمار ,
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند.

در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند.
آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند.
وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند.
یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد.

چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا

 

منبع : اینترنت !!!


|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلااااااااااااام آزادی تمام شمادوستان عزیزرو ازدست هرچی مدرسه ودبیر وناظم وکارنامهو...گرامی میداریم شدیداً!!!ازهمین امروز 87روز خالص رو بزنین وبکوبین وخلاصه هرکاری خواستین بکنین-البته لازم به ذکره نه هرکاری- زیرا هرکار کنیم گهی پشت به زین وگهی زین به پشت!!!اینا رو ول کنین که خربزه آبه!!!(-هی آقا جمع کن بساطت رو

-اِ اِ اِ چیو جمع کن بساطتتو بعد کلی وقت تازه برگشتم -من نمی دونم میگن تو اینجا داری چرت وپرت تحویل مردم میدی!!  -مگه چرت وپرت چشه -چش نیست گوشه!بامن جروبحث نکن راه بیفت -ای بابا آقا شما یه دقیقه بیا من کارت دارم -چته؟-شمابرو مطالب سایت رو!!!بخون اگه خوشت نیومد اونوقت بیا بگیر) خب کجابودیم آها جریان خربزه واینا من هرچی زدم شعر برای کارنامه دیدم خیر خبری نیست عجالتاً به همین پسنده میکنیم!!!

 

قبضه كرد م همه ي ايران را

 

توي هر شهر دو ويلا دارم

 

مثل كل عرفا

 

توي ويلا ي خو د م

 

چند ژيلا دارم !!

 

هست تفريحاتم

 

در رم و روسيه و چين و هلند !

 

دوستاني دارم

 

همگي شاسي بلند !

 

توي هر بانك حساب بند ه

 

چند ميليارد تومن مي باشد

 

هوش من سر شار است

 

هر كجا رانت بيا بم بنده

 

با تمام ولعم خواهم خورد !

 

ظاهرم ساد ه ولي ماشينم

 

قيمتش يكصد و د ه ميليون است !

 

زن اسقاطي من

 

از رد ه خار ج شد

 

لااقل شصت و سه سالي دارم

 

همسر تازه ي من بيست و سه سالش شد ه است !

 

وه كه من در عرفان

 

چه شكو ه و چه كمالي دارم !

 

اهل عرفانم من

 

خانه اي دارم در شهرك غرب

 

لانه اي دارم در قلب سوئيس !

 

من فقط

 

چند تا شركت نقلي دارم !

 

تا به كار عرفا

 

سر و سامان بد هم !

 

چونكه از

 

نا به ساماني ها

 

همه ي عمر هراسانم من

 

اهل عرفانم من !!

 


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,

آخرین مطالب

/
سلام دوستان عزیز.تواین وبلاگ همه چی پیدا میشه از جون مرغ تاشیرآدمیزاد!(معذرت میخوام)ازشیر مرغ تاجون آدمیزاد!پس حالشو ببرین.اگه هم آدم باحالی هستین نظرهم بدین(حالادیگه می تونی نظرنده!)پیروز باشین.