فک وفامیله داریم؟
البته لازم به ذکرهست نه هرچرت وپرتی!لطفاًرعایت کنین!!!
تاریخ : دو شنبه 13 خرداد 1392
نویسنده : امیرمحمد

کلاً فامیله باحالی داریم هراتفاقی هم بیوفته یه جوراستادانه دلایل روبه هم وصل میکنن آخرش برسن به من!دیگه دیوارکوتاه ترم نیست که(البته هست که ولی من کلا قیافه ام به مقصرا میخوره!)مثلا

پارسال رفتیم جنوب(جاشماخالی)قبل رفتن به پسرداییم گفتم توپتا(خودم براش خریدم!)

بیار.خلاصه توپااورد وکلی هم بازی کرد وشبش توپ رومحترمانه گذاشت بیرون چادر

صبح شدو دیدیم جاتره وبچه(ببخشیدتوپ نیست!)خب تااین جا هیچی الان روبچسب.

زن داییم پرسید:اصلاکی گفت توپ روبیاری پسرداییم هم ازخداخواسته گفت:امیرمحمد!

همه یه جوری نگاه کردن که دراون لحظه ازصمیم قلب خوشحال شدم من دزدنبودم!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , متفرقه(خودمونی) , ,
برچسب‌ها: فک وفامیله داریم؟ , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : یک شنبه 11 فروردين 1392
نویسنده : امیرمحمد

تو اتاق بودم یهو داداشم درو باز کرد اومد تو
بهش میگیم بچه بودی در میزدی!
میگه خفه شو بابا

داره میره بیرون،بهش میگم درو ببند
میگه "چپه" شو بابا (خودش جواب خودشو میده)
خود درگیری مضمن داره بدبخت

.

.

دخترخالم ۵ سالشه اومده گوشیشو گذاشته رو تاقچه برگشته میگه:
مامان یه وقت مسیجامو نخونیا
اونوخت من تا ۱۰ سالگی فک میکردم گوزن ها شوهر آهوها هستن

.

.

تفاوت ما با نسل جدید :
آن چیست که بدون آن نمیتوان زندگی کرد اما دیده نمیشود ؟
جواب ما : هوا
جواب نسل جدید : وایرلس !
.
.
.
- ساعت چنده ؟
- قدیم یا جدید ؟
پرکاربردترین سوال فروردین ماه :D
.
.
.
من فقط عاشق اینم…
حرف قلبتو بدونم …
الکی بگم جدا شیم …
تو بزنی با دمپایی ابری خیس تو دهنم…
و سرمو بکوبی به آینه،شیشه هاش خورد شه تو صورتم و
بگی زر نزن کصافط دوست دارم و نمیتونم…! :D
.
.
.
انقدر بدم میاد موقع درس خوندن یکی بیدارم میکنه :lol:
.
.
.
ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺧﺪﺍ ﻧﯿﻤﻪ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﯼ ﻣﻨﻮ ﺗﻮ ﻭﺟﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﺮﺩﻩ ، ﻻﻣﺼﺐ ﻫﺮ دختری ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﯾﻪ ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺭﻡ !
.
.
.
۹۲ جان ! خواهشن سال خوبی باش !
نذار چهار روز دیگه رومون تو روی هم واشه :|
.
.
.
یادش بخیر یه زمانی مامور آبخوری بودن اُبهتی داشت واسه خودش !
هِــی روزگار … !
.
.
.
اگه به جاى کباب برگ هوس نیمرو مى کردم
الان تو یخچال به جاى تخم مرغ کباب برگ داشتیم! :|
.
.
.
واقعا که ، معلومه کجایی ؟
ازصبح تا حالا دارم زنگ میزنم تا تکلیف اون حرفی که پشت سرم زدی رو روشن کنم ، اصلا ازت انتظار نداشتم ، مگه من چه بدی بهت کرده بودم ؟؟؟
(سازمان دلهره و اضطراب چند ثانیه ای)
.
.
.
من از دور شبیه براد پیت هستم …
البته خیلی دور ، تو مایه های ۴-۵ کیلومتر !
.
.
.
ماسک دونه ای ۷۰۰ تومن
چهارتا لیمو شیرین ۶۰۰۰ تومن
۹تا شلغم ۴۰۰۰ تومن
آقا سرما خوردیم ، سرطان که نگرفتیم !!!
.
.
.
جدیدا تو اسمسا سلام رو فقط یه “س” مینویسن !
تا چند سال دیگه اسمس خالی میفرستن خودمون باید بفهمین منظورشون چیه …
.
.
.
دوستم داش یکی رو میزد،گفتم به خاطره من نزن
گفت خفه بابا،میام چنان میزنم تو رو هم که صدا بز بدی !! :|
از نفوذ و مورد علاقه بودنم در بین دوستام واقعا خوشحال شدم :|
.
.
.
به بابام میگم دلم گرفته
میگه چاه باز کن تو کابینته :|
ینی محبت تو خانواده ی ما موج میزنه !
.
.
.
تا قبل عقد اسمشون پارمیدا بوده
بعد وقتی دارن قند میسابن رو سرشون و خطبه خونده میشه،
یهو میبینی عاقد میگه:
… دوشیزه “خدیجه قره قوزلوی جادوغ آبادی اشگلون تپه اصل”،
آیا من وکیلم؟ :|
.
.
.
روز انتقام نزدیکه . . .
یه روز میاد که یخچال میاد در اتاقمونو هی باز میکنه ، هی میبنده . . .
بعلههه
.
.
.
پشه اومده خونمون
مامانم میگه:
بذار خونتو بخوره سنگین شه بکشیمش
شب نیاد داداشتو بخوره !:|
من مامان بابای واقعیمو میخووووواااااام
.
.
.
یعنی ضرر اقتصادی که من با پسته خوردنم به بابابزرگم زدم آمریکا طی تحریما به ایران نزد !
.
.
.
سیگار واسه سلامتی ضرر داره وگرنه واسه خودمون که خطری نداره !!!
.
.
.
تو بچگیام یه بار بابا و مامانم دعوا کردن منم رفتم یه عالمه حشره کش زدم به خودم که بمیرم …
وصیت نامه هم نوشتم تازه ، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن !
.
.
.
آیا از خشکی پوست خود رنج میبرید ؟
خجالت نمی‌کشید ؟ والا مردم سرطان دارن میسازن باهاش ! اینم شد درد آخه ؟
 

منبع:خنده بازار


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: جملات طنز , جملات خنده دار , جملات باحال , جملات جالب , طنز فیسبوکی ,
تاریخ : جمعه 9 فروردين 1392
نویسنده : امیرمحمد

امروز کاریکاتور بازیکناروقرار دادم حالشوببرید(به همراه کاریکاتورهای استقلال وپرسپولیس)

بقیه در ادامه مطلب...(کاریکاتورهای رونالدو،رونی،پویول،پرسپولیس،استقلال)


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ورزشی , ,
برچسب‌ها: کاریکاتور , بازیکنان فوتبال , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : پنج شنبه 8 فروردين 1392
نویسنده : امیرمحمد

دیروز-جاتون خالی-رفتیم بیرون بقیه به من فلک زده گفتن برو از کافی شاپ یه آب پرتقال و دوتا بستنی بگیر -درضمن من تادیروزبه اونجانرفته بودم-رفتم وبرا اینکه ضایع نباشه یه کم منو رو نگاه کردم بعد باصدای بلند تراز حد معمول-مثل بچه دبستانی ها-گفتم سلام!!(پشت میزیه پنج،چهارنفربودن)زنه جواب داد بعدیه دفعه مرده ادامه اش روگفت!من مونده بودم به این جواب بدم یااون یه دفعه گفتم:دوتاپرتقال بدین!!!

من

 زنه

مشتریا

مرده

(این قدرهمه منتظرسوتی ان)

درضمن من یه آب پرتقال میخواستم


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , متفرقه(خودمونی) , ,
برچسب‌ها: خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : سه شنبه 6 فروردين 1392
نویسنده : امیرمحمد

دیروزاسم وایرلسم رو گذاشتم اگه میتونی حکش کن صبح که پاشدم اسمش شده بود حال کردی؟


|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : شنبه 3 فروردين 1392
نویسنده : امیرمحمد

شغل مناسب شغلی نیست که لزوما پول خوبی از توش دربیاد.
شغل مناسب شغلیه که هر روز صبح بتونی از خودت بپرسی امروز برم یا نرم ؟

.
.
.
یه سوال بدجور ذهنمو درگیر کرده : قدیما که یخچال نبود مردم که حوصلشون سر میرفت چیکار میکردن ؟

.
.
.
بزرگترین دلهره زندگی من اینه که تو مهمونیا وقتی دارن بشقاب ته دیگو دست به دست میچرخونن بهم نرسه !

.
.
.
قیافه که مهم نیست ؛ مهم اخلاقه که اونم اکثرا ندارن !

.

.
.
اگه من فردا امتحان داشتم الان داشتم یه فیلم میدیدم یا جدول حل میکردم یا با دوستام بیرون بودم یا اتاقمو مرتب میکردم یا بازی می کردم ولی امتحان ندارم و این یعنی یه روز کسل کننده ی بیخود بود امروز !!!

.
.
.
شما دانشجویین ؟ بعله !!!
درس هم میخونین ؟ نه دیگه تا اون حد !
 


|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: جملات طنز , جملات خنده دار , جملات باحال , جملات جالب , طنز فیسبوکی ,
تاریخ : پنج شنبه 1 فروردين 1392
نویسنده : امیرمحمد

سلام تواین چندروز قبل ازعید یه قانونی روکشف کردم به اطلاع همه(مخصوصاخانوما)می رسانم:

{اگریک بازار بایک بار،گشتن چیزی واسه خریدنداشت100باردیگه هم بگردین چیزی واسه خریدکردن نخواهد داشت.}

(موردامتحان خودمالبته به اجبار)

 

 


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , متفرقه(خودمونی) , ,
برچسب‌ها: خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : یک شنبه 20 اسفند 1391
نویسنده : امیرمحمد

میگن پیازمیکروب های دهن رو می کشه والااین پیازبااین بوی خوشایندشکم مونده آدم هاروهم بکشهبیچاره میکروب


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , متفرقه(خودمونی) , ,
برچسب‌ها: خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : دو شنبه 14 اسفند 1391
نویسنده : امیرمحمد

 دیگه خودتون بخونیدببینیدچیه!!ادامه درادامه مطلب...

کـــره ای گــفــت بـــه بابای خرش
 پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش 
 وقـــت آن اســــت بــــرای پســرت
 ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت 
 مــاده ای خـــوشگـل و زیـبا گیری
  تـــو کــه هر روز به صحرا میری 
 وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم
  ورنـــه از بـــی زنـــی بــیمار شوم 
 پـــدرش گــفــت کــه ای کـره خَرَم
  ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم 
 تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی
نـــه طــویـــلــه ، نه جُلی نه کاهی 
 تـــو کـــه جــز خـوردن مال پدرت
 پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت 

 


|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : دو شنبه 7 اسفند 1391
نویسنده : امیرمحمد

عيد آمد و شد مشكلِ من بيشتر از پيش

اي واي از اين مايه‌ي بدبختي و تشويش

يك سو زده زن زيرِ بغل زانويِ ماتم

يك سو پسرم صاعقه درمي‌كند از خويش

اين ميوه و شيريني و نقل و گز و آجيل

آن خواسته البسّه‌ي نو از من درويش

اين ايل و تبارش همه عازم به شمالند

آن مي رود امسال رفيقش سفر كيش

پيوسته فقط زخم زبان مي‌زندم اين

آن ميكشدم پيرهن و مي‌كَنَدَم ريش

تا خرخره افتاده‌ام انگار كه در گِل

در چنته ندارم به خدا هيچ... كم و بيش...

اي عيد، چه لوتي كُشيّ و بي‌رگ و نامرد

اي عيد، چه بدذاتي و بدخواه و بدانديش

بسته شده بر روي من از لطف تو شش‌در

هستي تو براي كسبه گرچه دو تا شيش

جز رنج براي ضعفا نيستي اي عيد(این مصرع راقبول ندارم)

اي نوش نزن اينهمه بر پيكر من نيش...


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : جمعه 4 اسفند 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام ودرودهمین طورکه میدونین عیدنزدیک است وازحالامطالب ما بوی عیدمی گیرد.

عید آمد و شد مایه ی خوشحالی فامیل

هر عید خرابند سر ِ من همه ی ایل


خواهر زنم از بندر و مادر زنم از یزد

اقوام برادر زنم از جانب منجیل


القصّه هجومیست به این خانه که انگار

از شش جهت آورده سپاه ابرهه با فیل


نابود گر خانه و غارتگر میوه

از دم همگی قاتل شیرینی و آجیل


ادامه مطلب بروید...


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : چهار شنبه 2 اسفند 1391
نویسنده : امیرمحمد

 

۱جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.
۲تقلب کردن درمدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای ۱۵ برای تقلب به زندان فرستاده میشوند.
3 مشاهده فیلم های کاراته ای تاسال ۷۹ در عراق ممنوع بود.
4 درایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود.
5در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.
6در تایلند همه سینما رو مجبورندهنگام پخش سرود ملی قبل از شروع فیلم قیام کنند.
7 در دانمارک روشن کردن ماشین قبل از چک کردن اینکه بچه ای زیر آن خوابیده است یا نه، ممنوع است.
(بچه؟زیرماشین؟خوابیده؟چک کردن؟)
8 در سال ۱۸۸۸ در بریتانیا قانونی تصویب شده که دوچرخه سواران را موظف می کرد تا زمان رد شدن ماشین از کنارشان، زنگ دوچرخه هایشان را بطورپیوسته به صدا درآورند.
9 در قرن ۱۶ و۱۷میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حین خوردن قهوه دستگیر میشدن، به اعدام محکوم می شد.
10 تا سال۱۹۸۴، بلژیکی ها مجبور بودند نام فرزندشان را از یک لیست ۱۵۰۰ نفری در روزهای ناپلئون بطور رندوم انتخاب کنند.
11 در برمه دسترسی به اینترنت غیر قانونی است. اگر فردی با اتهام داشتن مودم دستگیرشود، به زندان محکوم می شود.
12اتریشاولین کشوری بود که مجازات مرگ را در سال ۱۷۸۷ حذف کرد.
13 در انگلستان، سر لاشه هر نهنگی که پیدا شود متعلق بهپادشاه است و دم آن متعلق به ملکه.
14 در فرانسه صدا زدن خوک با نام ناپلئون ممنوع است.
15در ویکتوریای استرالیا، تنها متخصصان برق اجازه تعویضلامپ برق را دارند.
16در انگلستان چسباندن برعکس تمبر حاوی عکس ملکه، نشانگر خیانت و پیمان شکنی با سلطنت است.
17 در ورمونت، زنان تنها با اجازه کتبی همسرانشان حق استفاده از دندان مصنوعی را دارند.
18 در واشنگتون، وانمود کردن به داشتن خانواده پولدارممنوع است.
19 در اوهایو آمریکا, ماهیگیری در زمان مستی ممنوع است.
20در میامی آمریکا، تقلید کردن رفتار جانواران ممنوع است.
21زمانی در کشور سوئیس، محکم بستن در خودرو جرم به حسابمی آمد.
22 در روآتای ایتالیا، عبورافراد غیر مسیحی از ۲۰ متری کلیسا ممنوع است. اما عبور بزرگراهی از فاصله ۱۵ متریکلیسای آن منطقه موجب دردسر پلیس شده بود، زیرا امکان توقف حودرو ها در آن منطقه بزرگران برای چک کردن مسیحی بودن یا نبودن شان وجود نداشت.
23 در سوئیس داشتن یک پناهگاه برای شهروند الزامی است.
24در لینوئیس آمریکا دادن سیگار روشن به حیوانات ممنوع است .!!!

|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , عجیب وغریب , ,
برچسب‌ها: عجیب وغریب , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : سه شنبه 1 اسفند 1391
نویسنده : امیرمحمد

ادامه مطلب را بازنکنیداگربازکنیدویروس واردمغزتان می شود

هشداراین مطلب جدی است


|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: سرکاری , شوخی , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : پنج شنبه 26 بهمن 1391
نویسنده : امیرمحمد

 به جان خودم  نزدیک1ساعت وقت صرف اینا(ادامه درادامه مطلب!!)کردم خدایی اگه خوندین نظربدین.

یه پشه مشاهده کردم تو اتاق.رفتم یه دماسنج آوردم نشستم جلوش نشونش دادم 

و باهاش منطقی بحث کردم که هنوز سرده هوا.اونم قبول کرد و رفت !

 .

 یکی از دوراهی‌های زندگی وقتی‌ است که نمی‌دانید

در شیشه‌ای مقابل‌تان را باید «بکشید» یا «فشار دهید

 .

 دوست عزیز، در هنگام دروغ گفتن حداقلِ شعور را برای مخاطب خود متصور شوید !

مچکرم ...!

.

بقیه در ادامه مطلب... 


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 2 مهر 1391
نویسنده : امیرمحمد

 

افرادی که ازدواج میکنند دو دسته اند:
آنهایی که از جانشان سیر شدند و آنهایی که قصد جان دیگری را دارند !
 
مامانم صبح اومده میگه پاشو یه گله مهمون داره میاد. میگم کیا هستن؟ میگه عمه هات!
 
تو رو خدا دیگه تکنولوژی بیشتر از این پیشرفت نکنه! ما نمی‌تونیم بخریم فقط حسرت می‌خوریم!
 
با مامانم دارم اسم فامیل بازی میکنم با حرف ( گ ) قسمت شغل که رسید با اعتماد به نفس کامل میگه : گودال حفر کن !
 
از پسرعموی ۱۲ ساله م می پرسم در آینده میخوای چیکاره شی ؟
خیلی جدی زل میزنه تو چشام میگه : لات !
 
مامان من وقتی میخواد سوال بپرسه معمولا تمام سوالاتش رو میشه با پ نه پ جواب داد ! یه روز هی سوال پرسید منم کم نیاوردم همه رو با پ نه پ جواب دادم ! آخرش عصبی شده برگشته بهم میگه : پ نه پ باباته!
 
داشتم از خونه میرفتم بیرون مامانم پرسید کجا ؟؟!
گفتم بیرون !
برگشته میگه: خوب جای دیگه نریا !
 
پسر خالم کلاس دوم تو امتحانشون یه سوال داشتن که گفته بود : آیا میدانید رود هیرمند به کدام دریا میریزد ؟
اینم نوشته بود : بله میدانم !
 
دختر خالم ۸ سالشه، مدرسش کوچه پشتی خونشونه، یه روز داشته میرفته خونه
تو راه یه پسربچه بهش میگه بی شعور !
بر میگرده بهش میگه: به تو چه !
 
زنگ زدم پشتیبانی میگم: چرا سرعت اینترنتم کم شده؟
میگه: چون کندی سرعت دارین!

گفتم خدا خیرت بده خیالم راحت شد، پس دلیلش اینه! البته خودمم شک کرده بودم!
 
تو اتاقم نشسته بودم کارامو انجام می دادم یهو خواهرزاده کوچولوم در اتاقو باز کرد خیلی هم استرس داشت گفت واااااااااااااای ببخشید فکر کردم اینجا دسشوییه!!
در اتاقو بست…
 
کمپوت باز کردیم بخوریم ، به مامانم میگم : مامان فکر کنم مزش عوض شده …میگه : آره
میگم : بریزمش دور ؟
میگه : نه بزار تو یخچال بابات میاد میخوره!!!
 
چند سال پیش، دختر یکی از اقواممون با یه پسره دوست شد که اسمش آیدین بود. کلی عاشقش شده بود و دیوونه اش بود ، اینقد که با تیغ رو دستش نوشت “آیدین”. بعد چند وقت فهمید اسمشو دروغ گفته بهش
 
چند شب پیش یکی از فامیلامون اومده بودن خونمون یه دختر سه ساله بامزه داشتن.
دختره همش زل زده بود به من ول نمیکرد منم اومدم بخندونمش خودمو شکل موش کردم…یهو گفت وااا چرا خل و چل بازی در میاری؟؟؟ از اولشم گفتم مثل دیوونه ها هستیا
 
داره مثل اسب دروغ میگه، منم خندم گرفته برگشته میگه داری به من میخندی ؟
گفتم پـَ نه پـَ کارم از گریه گذشته ، به آن میخندم !
 
آقا گرگه بعد کلی وب گردی، آی دی شنگول و منگول رو پیدا میکنه، بعد باهاشون قرار میزاره، بعدش میره سر قرار میبینه چوپان دروغگو اومده!!!
 
با بابام حرفم شده، می گه: واسه خاطر چهل تومن یارانه باید این الدنگ رو تحمل کنیم!
 
خدا رو شکر حساب بانکی من جوریه که
اگه رمزشو تو تلوزیون هم بگن برام مهم نیست
پاکه پاکه !!!
 
تبلیغات میکنن: ”هم میهنان عزیز, محصولات لبنی میهن فقط با آرم میهن عرضه میشود”
آخه نه که ما فکر میکردیم با آرم شبکه
۳ عرضه میشه
 
یه مرده با عجله پیش دکتر میره و میگه: سلام دکتر! زود بیا، آپاندیس
زنم درد گرفته. دکتر میگه: من که یکه هفته پیش آپاندیس زنتون رو عمل
کردم، مگر میشه یه زن دو تا آپاندیس داشته باشه؟ یارو میگه: نه، ولی یک
مرد که میتونه دو تا زن داشته باشه
 
دوس دارم یه روز انقد پولدار بشم که وقتی رانی میخورم؛
اون تیکه آخر آناناس که ته قوطی گیر میکنه، واسم مهم نباشه
 
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد تالار و شام و عاقد و عکاس و آرایشگر و فیلم و لباس و تاج و کفش و کیف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجیر و سرویس طلا آنهم از آن سرویس خوشگلها و از این جور مشکلها
 
بردار زاده ام کلاس اوله! تکلیفش این بود که از ۱تا۱۰رو بنویسه،
یه عدد مینویسه دراز میکشه دوباره یه عدد مینویسه،کارتون میبینه؛ بهش میگم اینجوری تا صبح تموم نمیشه! میگه عمو خسته میشم! میفهمی؟ خستـه!
 
رفتم کلی پول لاستیک نو واسه ماشین دادم، مامانم اومده سوار ماشین بشه، یه نگاه به چرخا انداخته، به جای “مبارکه” میگه: حالا آپاراتی پیچ چرخا رو خوب سفت کرده یهو در نره!!!
منبع:http://bivaffa.blogfa.com/post-290.aspx
 

|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : شنبه 1 مهر 1391
نویسنده : امیرمحمد

ما بچه بودیم یه بازی بود به نام :

«همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» …

صد برابر پلی استیشن ۳ لذت داشت !

.

.

.

خدایا

مارو ببخش که در کار خیر

یا “جار” زدیم…

یا “جا” زدیم…

به ادامه مطلب بروید...


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: جملات طنز , جملات خنده دار , جملات باحال , جملات جالب , طنز فیسبوکی ,
تاریخ : چهار شنبه 29 شهريور 1391
نویسنده : امیرمحمد

(بالهجه ی اصفهانی سروده شده است ازاستادعلی مظاهری)

یه کوله بار به کول داشت... نه پارتی و نه پول داشت
مویی سرش سیفید بود... عصاش یه چوبی بید بود
نه تاب و نتوون داشت... یه قدی چون کمون اشت
نه شاد بود و نه خندون ...نه قوه داشت نه دندون
نزدیکی صد سالش بود...ریش تا پری شالش بود
میرفت و ناله می کرد ... نفرین حواله می کرد
شکایت از زمون داشت ... شکوه ز آسمون داشت
می خوند همین ترونه ...امون از زمونه
چه روزگاری داشتیم ...عجب باهاری داشتیم
روغنی خب می خوردیم ... قلپ قلپ می خوردیم
با این که گاری داشتیم...اسبی سواری داشتیم
پیاده راه می رفتیم....تا کربلا می رفتیم
چه میوه ها می خوردیم ...درس غذا می خوردیم
صد منا کول می کردیم ... کارا را قبول می کردیم
ریشا رو حنا می بستیم ...به دست و پا می بستیم
کاری با فرنگ نداشتیم ... با هیشکی جنگ نداشتیم
نه زور به کس می گفتیم ... نه زوری می شنفتیم
یه وقت که جنگ می کردیم ... با چوب و سنگ می کردیم
اتم متم نداشتیم ... این همه بم نداشتیم
میدونا تنگ می کردیم ... مردونه جنگ می کردیم
یه وقت که حال نداشتیم .. پرس و سئوال نداشتیم
عطاری سر محله ... شیر خشتی دله دله
می بردیم و می خوردیم ... کی زود به زود می مردیم ؟
سنبل طیب دوا بود .. دوایی دردی ما بود
گل گاو زبونی ارزون ... با زیره و سه پسون
دوایی مرد و زن بود ... نه قرص ونه سوزن بود
حکیم باشی صفا داشت ... یه قلبی با خدا داشت
طبیبی بی ریا بود ... به دردا آشنا بود
نسخه ی اون اثر داشت ... از حالی ما خبر داشت
هم نفسش شفا بود ... هم خیلی با خدا بود
چه روزگاری داشتیم ... عجب باهاری داشتیم


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: شعرخنده دار , شعرطنز , شعرجالب , خنده دار , طنز , جالب , علی مظاهری , یه مردی پیر ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

انواع مردها

مردها مثل مخلوط کن هستند در هر خانه یکی از آنها هست ولی نمیدانید به چه درد میخورد!

مردها مثل آگهی بازرگانی هستند حتی یک کلمه از چیزهائی را که میگویند نمی توان باور کرد.

مردها مثل کامپیوتر هستند. کاربری شان سخت است و هرگز حافظه ای قوی ندارند.

مردها مثل سیمان هستند. وقتی جائی پهنشان میکنی باید با کلنگ آنها را از جا بکنی.

مردها مثل طالع بینی مجلات هستند. همیشه به شما میگویند که چه بکنید و معمولاً اشتباه می گویند.

مردها مثل پاپ کورن (ذرت بو داده) هستند. بامزه هستند ولی جای غذا را نمی گیرند.

مردها مثل باران بهاری هستند. هیچوقت نمیدانید کی می آید، چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود.

مردها مثل نوزاد هستند، در اولین نگاه شیرین و بامزه هستند اما خیلی زود از تمیز کردن و مراقبت از آنها خسته می شوید.


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: انواع مرد , طنزمردها , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست. شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست.

ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند.

در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند. به هر حال او سمبلی است از فردی که گاه ساده لوح و احمق و گاه عالم و آگاه و حاضر جواب است که با ماجراهای به ظاهر طنزآلودش پند و اندرزهایی را نیز به ما می آموزد.

چون زیادبود بقیه ادامه مطلب:داستان خویشاوند الاغ

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!


|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: ملانصرالدین , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام تو این پست انواع گدارو با کاریکاتور نمایش داده جالبه!دلیل این که ادامه مطلب گذاشتم رو قبلا گفتم که باعث پائین آمدن سرعت باز شدن وبلاگ میشه(باتوجه به سرعت بالای اینترنت!!!)


|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: تصاویر جالب , انواع گدا , تصاویرطنز , تصاویرخنده دار , کاریکاتور ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

انواع زن


 

- زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارشان هم بدرد نمی‌خورد.

- زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم رو در می‌آورد.

- زنها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند.

- زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند.

- زن ها مثل الکل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.

- زنها مثل عینک دودی هستند با هر دو دنیا را تیره و تار می بینی.

- زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

- زنها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا .

- زنها مثل کیک خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان می شود اما کمی بعد دل آدم را میزند.

- زنها مثل زیر شلواری هستند مردا با هیچکدامشان جرأت نمی کنند به بازار بروند.

- زنها مثل توپ هستند تا لگدشان نزنی تکون نمی خورند.

- زنها مثل لاستیک سواری هستند کمتر از چهارتا بیفایده است.

- زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی که ساکتند خوبند


 


|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: زن ها , انواع زن , طنز زن ها , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام یه سری جمله است تازگی ها مد شده بهش میگن کاریکلماتور عین کاریکاتور  جالبه 83تاشو گذاشتم ادامه مطلب


|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: کایکلماتور , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : جمعه 16 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

همان روزی که فرزندم بشد وارد به دانشگاه
برآمد از درون سینه ام از غصّه وغم آه
بشد دانشجوی آزاد ومن دربند وبیچاره
چرا که نیک می دانم هزینه ساز و سرباره
از این پس الوداعی بایدم با خنده و شادی
و با هر چه پس انداز و حقوق و پول و آزادی
شروع گردید دوران ریاضت ، سختی و حرمان
هرآن چیزی بنا کردم بشد درلحظه ای ویران
زدم چوب حراج بر فرش و تخت و تی وی رنگی
همه چیزم بشد قربانی این کار فرهنگی
به خون دل نمودم جور، پول ثبت نام او
حدیث و داستان و قصّه بود، موضوع وام او
از آن ترسم که تا پایان تحصیلات فرزندم
وتاگیرد لیسانس خویش این دردانه دلبندم
نه سقفی روی سر باشد نه فرشی زیر پای من
به جای خانه گردد محبس و زندان سرای من
شود او فارغ التحصیل و ساقط گردد از من حال
شود« جاوید» دراو حسرت شغل و زمن هم مال


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: شعرخنده دار , شعرطنز , شعرجالب , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : جمعه 15 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام این داستان یک سوءتفاهمِ که هم طنزه هم درونش مطلب داره به نظرم جالب اومد به نظر شما چی؟؟؟؟؟؟؟

خانم جوانی در سالن انتظار فرودگاهی بزرگ منتظر اعلام برای سوار شدن به هواپیما بود...

باید ساعات زیادی رو برای سوار شدن به هواپیما سپری میکرد و تا پرواز هواپیما مدت زیادی مونده بود ..پس تصمیم گرفت یه کتاب بخره و با مطالعه این مدت رو بگذرونه ..اون همینطور یه پاکت شیرینی هم خرید... اون خانم نشست رو یه صندلی راحتی در قسمتی که مخصوص افراد مهم بود ..تا هم با خیال راحت استراحت کنه و هم کتابشو بخونه. کنار دستش ..اون جایی که پاکت شیرینی اش بود .یه آقایی نشست روی صندلی کنارش وشروع کرد به خوندن مجله ای که با خودش آورده بود ..

وقتی خانومه اولین شیرینی رو از تو پاکت برداشت..آقاهه هم یه دونه ورداشت ..خانومه عصبانی شد ولی به روش نیاورد..فقط پیش خودش فکر کرد این یارو عجب رویی داره ..اگه حال و حوصله داشتم حسابی حالشو میگرفتم ...
هر یه دونه شیرینی که خانومه بر میداشت ..آقاهه هم یکی ور میداشت . دیگه خانومه داشت راستی راستی جوش میاورد ولی نمی خواست باعث مشاجره بشه وقتی فقط یه دونه شیرینی ته پاکت مونده بود ..خانومه فکر کرد..اه . حالا این آقای پر رو و سوء استفاده چی ...چه عکس العملی نشون میده..هان؟؟؟؟ آقاهه هم با کمال خونسردی شیرینی آخری رو ور داشت ..دو قسمت کرد و نصفشو داد خانومه و..نصف دیگه شو خودش خورد.. اه ..این دیگه خیلی رو میخواد...خانومه دیگه از عصبانیت کارد میزدی خونش در نمیومد.
 در حالی که حسابی قاطی کرده بود ..بلند شد و کتاب و اثاثش رو برداشت وعصبانی رفت برای سوار شدن به هواپیما. وقتی نشست سر جای خودش تو هواپیما ..یه نگاهی توی کیفش کرد تا عینکش رو بر داره..که یک دفعه غافلگیر شد..چرا؟ برای این که دید که پاکت شیرینی که خریده بود توی کیفش هست .<<.دست نخورده و باز نشده>> فهمید که اشتباه کرده و از خودش شرمنده شد. اون یادش رفته بود که پاکت شیرینی رو وقتی خریده بود تو کیفش گذاشته بود. اون آقا بدون ناراحتی و اوقات تلخی شیرینی هاشو با او تقسیم کرده بود. در زمانی که اون عصبانی بود و فکر میکرد که در واقع آقاهه داره شیرینی هاشو می خوره و حالا حتی فرصتی نه تنها برای توجیه کار خودش بلکه برای عذر خواهی از اون آقا هم نداره.
 
 

|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: سوتی , اشتباه , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

تلفن زنگ می خورد :




گفتگوی دو دختر پای تلفن:


سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگم... بوس بوس



گفتگوی دو پسر پای تلفن:


بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر





بعد از قطع کردن تلفن :


دخترها:


واه واه واه !!! دختره ایکپیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد



پسرها:


بابا عجب بچه باحالیه این حمید خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: پسرها , دخترها , تفاوت گفتگوی پسرهاودخترها , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

روزي روزگاري نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:

«شما براي چي مي نويسيد استاد؟»


برنارد شاو جواب داد:

«براي يک لقمه نان.»


پسره بهش برخورد. پس توپيد که:

«متاسفم. برخلاف شما ما براي فرهنگ مي نويسيم.»


و برنارد شاو گفت:

«عيبي ندارد پسرم. هر کدام از ما براي چيزي مي نويسيم که نداريم.»

 


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : چهار شنبه 7 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

به مامانش شكايت كردي مردي

كه در دست زنم مرغي اسيرم !

 

دراين مدّت مرااز بس چزاند ه

 دگر بيچار ه ام كردست و پيرم !

 

نباشم پيش او هم سنگ ِ موشي

اگر چه پيش ِ خود شيري دليرم !

 

همه شام و ناهارم زهرمارست !

دگراز زندگي كردست سيرم !

 

چنان گرديد ه اين ظالم سوارم

كه در زيرش الاغي سربه زيرم !

 

چومامانش شنيد اين آه و زاري

از او پرسيد :«فرزند ِفقيرم !

            

تو آيا دوست داري او بميرد

براي تو زني ديگر بگيرم ؟»

 

بگفتا :«نه كه مي ترسم به والله

خودم از شادي مرگش بميرم !!»

البته این هیچی از ارزش های خانوم ها کم نمی کنه (اگه اینو نمی گفتم باید شبوتوپارک میخوابیدم!!!)


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: شعر , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : چهار شنبه 7 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام میدونم ادامه مطلب کسل کننده است ولی این پست یه کاریکاتور خیلی جالبه البته حجمش زیاد بود اگه رو صفحه اول میذاشتم سرعت بالا اومدن سایت کم میشد!!!


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: کاریکاتور , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

آخرين کلمات يک الکتريسين : خوب حالا روشنش کن...

آخرين کلمات يک انسان عصر حجر : فکر ميکنی توی اين غار چيه؟

آخرين کلمات يک بندباز : نميدونم چرا چشمام سياهی ميره...

آخرين کلمات يک بيمار : مطمئنيد که اين آمپول بي خطره؟

آخرين کلمات يک پزشک : راستش تشخيص اوليه ام صحيح نبود. بيماريتون لاعلاجه...

آخرين کلمات يک پليس : شيش بار شليک کرده، ديگه گلوله نداره...

آخرين کلمات يک جلاد : ای بابا، باز تيغهء گيوتين گير کرد...

آخرين کلمات يک جهانگرد در آمازون : اين نوع مار رو ميشناسم، سمی نيست...

آخرين کلمات يک چترباز : پس چترم کو؟

آخرين کلمات يک خبرنگار : بله، سيل داره به طرفمون مياد...

آخرين کلمات يک خلبان : ببينم چرخها باز شدند يا نه؟

آخرين کلمات يک خونآشام : نه بابا خورشيد يه ساعت ديگه طلوع ميکنه!

آخرين کلمات يک داور فوتبال : نخير آفسايد نبود!

آخرين کلمات يک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...

آخرين کلمات يک دوچرخه سوار : نخير تقدم با منه!

آخرين کلمات يک ديوانه : من يه پرنده ام!

آخرين کلمات يک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟...

آخرين کلمات يک غواص : نه اين طرفها کوسه وجود نداره...

آخرين کلمات يک فضانورد : برای يک ربع ديگه هوا دارم...

آخرين کلمات يک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببينم...

آخرين کلمات يک قهرمان : کمک نميخوام، همه اش سه نفرند...

آخرين کلمات يک کارآگاه خصوصی : قضيه روشنه، قاتل شما هستيد!

آخرين کلمات يک کامپيوتر : هاردديسک پاک شده است...

آخرين کلمات يک گروگان : من که ميدونم تو عرضه ی شليک کردن نداری...

آخرين کلمات يک متخصص آزمايشگاه : اين آزمايش کاملاً بي خطره...

آخرين کلمات يک متخصص خنثی کردن بمب: اين سيم آخری رو که قطع کنم تمومه...

آخرين کلمات يک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!

آخرين کلمات يک ملوان: من چه مي دونستم که بايد شنا بلد باشم؟

آخرين کلمات يک ملوان زيردريايی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...

آخرين کلمات يک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: آخرین کلمات قبل از مرگ , خنده دار , طنز , جالب ,
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

دستگاه «لقمه شمار» به بازار آمد

 پعکس العمل دستگاه در برابر لقمه های شما : -- لقمه اول : نوش جونت، گوشت بشه بچسبه به تنت، بخور عزیزم، بیشتر بخور-- لقمه دوم : نوش جونت، خوشمزه شده معلومه – لقمه سوم : سکوت – لقمه چهارم : خب دیگه داری زیادی میخوری -- لقمه پنجم : نخور – لقمه ششم : آخرین اخطار بود – لقمه هفتم : کوفت بخوری، بَسِته گفتم – لقمه هشتم : آشغال من اینجا دارم هویج گاز میزنم؟ اگه یه لقمه دیگه بخوری دیگه لقمه هاتو نمیشمرم! – لقمه نهم : خیلی بدبختی، گاو هم اینقدر نمیخوره، خجالت بکش – لقمه دهم : اینهمه از آخرین اخطارم بهت مهلت دادم، خودت خواستی (دستگاه لقمه شمار روی شما میپرد و تا میخورد شما را کتک میزند...) نتیجه اخلاقی : پس از خرید این دستگاه هیچ گاه بیش از 9 لقمه نخورید!!!


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
برچسب‌ها: خنده دار , طنز , جالب , لقمه شمار ,
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند.

در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند.
آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند.
وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند.
یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد.

چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا

 

منبع : اینترنت !!!


|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : دو شنبه 5 تير 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلااااااااااااام آزادی تمام شمادوستان عزیزرو ازدست هرچی مدرسه ودبیر وناظم وکارنامهو...گرامی میداریم شدیداً!!!ازهمین امروز 87روز خالص رو بزنین وبکوبین وخلاصه هرکاری خواستین بکنین-البته لازم به ذکره نه هرکاری- زیرا هرکار کنیم گهی پشت به زین وگهی زین به پشت!!!اینا رو ول کنین که خربزه آبه!!!(-هی آقا جمع کن بساطت رو

-اِ اِ اِ چیو جمع کن بساطتتو بعد کلی وقت تازه برگشتم -من نمی دونم میگن تو اینجا داری چرت وپرت تحویل مردم میدی!!  -مگه چرت وپرت چشه -چش نیست گوشه!بامن جروبحث نکن راه بیفت -ای بابا آقا شما یه دقیقه بیا من کارت دارم -چته؟-شمابرو مطالب سایت رو!!!بخون اگه خوشت نیومد اونوقت بیا بگیر) خب کجابودیم آها جریان خربزه واینا من هرچی زدم شعر برای کارنامه دیدم خیر خبری نیست عجالتاً به همین پسنده میکنیم!!!

 

قبضه كرد م همه ي ايران را

 

توي هر شهر دو ويلا دارم

 

مثل كل عرفا

 

توي ويلا ي خو د م

 

چند ژيلا دارم !!

 

هست تفريحاتم

 

در رم و روسيه و چين و هلند !

 

دوستاني دارم

 

همگي شاسي بلند !

 

توي هر بانك حساب بند ه

 

چند ميليارد تومن مي باشد

 

هوش من سر شار است

 

هر كجا رانت بيا بم بنده

 

با تمام ولعم خواهم خورد !

 

ظاهرم ساد ه ولي ماشينم

 

قيمتش يكصد و د ه ميليون است !

 

زن اسقاطي من

 

از رد ه خار ج شد

 

لااقل شصت و سه سالي دارم

 

همسر تازه ي من بيست و سه سالش شد ه است !

 

وه كه من در عرفان

 

چه شكو ه و چه كمالي دارم !

 

اهل عرفانم من

 

خانه اي دارم در شهرك غرب

 

لانه اي دارم در قلب سوئيس !

 

من فقط

 

چند تا شركت نقلي دارم !

 

تا به كار عرفا

 

سر و سامان بد هم !

 

چونكه از

 

نا به ساماني ها

 

همه ي عمر هراسانم من

 

اهل عرفانم من !!

 


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 14 خرداد 1391
نویسنده : امیرمحمد

این شعرخیلی توپه حتماتاتهشوبخونید ونظربدید

حاج قربان علی سلام علیک
پسر جان علی سلام علیک
 
نام بنده غلام می باشد
خدمتم هم تمام می باشد
 
رشته ام هست کارگردانی
ولی از منظر مسلمانی
 
چند سالی است در بلاد فرنگ
طی یک ارتباط تنگاتنگ
 
با اجانب شبانه محشورم
چه کنم از بلاد خود دورم
 
دشمنم با سکانس های لجن
مرگ بر سینمای مستهجن
 
راستی از دهاتمان چه خبر
از رفیقان لاتمان چه خبر
 
گاوها و خرانتان خوبند؟
همسر و دخترانتان خوبند
 
چه خبر از نگار من گلنار
لعبتی زیر چادر گلدار
 
یاد  آن چشم های نیلی او
طعم لب های زنجفیلی او�.
 
اخوی ها چطور می باشند
باز هم تخم کینه می پاشند؟
 
عمه ها خاله ها همه خوبند
گاو و گوساله ها همه خوبند
.......

 


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 7 خرداد 1391
نویسنده : امیرمحمد

اول سلام دوم اومد یه ضرب المثل بنویسم دهنم...خدایی خر   ما  از کره  گی دم نداشت من چیجوری بنویسم درست خونده بشهاخه معلوم نیس خرماست یا خرماستسوم آقا دم این دبیرا گرم ماهرچی میپرسیم خیلی قشنگ اشتباه جواب میدن جیم میشن خدا دبیردیگه نبود به قول شاعر همه رو برق میگیره مارو تیر چراغ برق!

بابا خوب حداقل نگین آدم مثل آدم(!)بگه خودم خریّت کردم چشمم کور دنده ام نرمولی ازهمه ی ایناکه بگذریم

سخن دوست خوش تر است:

                           پبخوان درس هایت تا زود دانا شـــوی             چو دانا شــــوی زود والا شـــــــوی

 

 نه دانا تر آن کس که خرخون تر است             که دانا تر آن کس که تیزهوش تر است

 

   نبینی ز طالبــان که بر نیمــــــکت گاه             ز تقـــــــلب ها بــــــاز حویــند راه

 

    اگـر چــــه بخوانــــند دیــــــر و دراز             به تقــــلب بـــود شان همـــیشه نیاز

 

    به تــــــــقلب شود مرد پرهیــــــزکار              چنین گفت آن تقــــلب کار هوش یار

 

    که تقلب ز تنــــگی پنــــــاه آورد               چــــو بــــی راه گــــــردی به راه آورد

 به خدا این شعرازمن نیست کم وکاستی داشت ببخشید!!!!!!


|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : یک شنبه 24 ارديبهشت 1391
نویسنده : امیرمحمد

دیگه داره گریه ام میگیره آدم یاباید بره امتحان بده یا درس بخونه یامدرسه بره یاواسه نیم نمره هی تحقیق کنه یا...

آدمو یه کارش میکنن بگه شکر خوردم اومدم مدرسهاین معاونه مدرسه این قدر توصبحگاه....میزنه که نگوآدم میخواد بگیره...بریم یه شعربزنیم تورگ حال بیایم!!!! 

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس       دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس

 

گفتم سلام خواجه گفتا علیک جانم           گفتم کجا روانی ؟ گفتا که خود ندانم

گفتم بگیر فالی گفتا نمانده حالی            گفتم چگونه ای ؟ گفت در بند بی خیالی

گفتم که تازه تازه شعر و غزل چه داری        گفتا که می سرایم شعر سپید باری

گفتم ز دولت عشق ؟ گفتا که کودتا شد    گفتم رقیب ؟ گفتا بدبخت کله پا شد

گفتم کجاست لیلی مشغول دلربایی ؟     گفتا شده ستاره در فیلم سینمایی

گفتم بگو ز خالش آن خال آتش افروز        گفتا عمل نموده دیروز یا پریروز

گفتم بگو ز مویش گفتا که مش نموده      گفتم بگو ز یارش گفتا ولش نموده

گفتم چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟   گفتا شدید گشته محتاج گرد و افیون

گفتم کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش؟    گفتا خریده قسطی تلویزیون به جایش

گفتا بگو ز ساقی حالا شده چه کاره ؟           گفتا شده است منشی در توی یک اداره

گفتا ز ساربان گو با کاروان غم ها           گفتا آژانس دارد با تور دور دنیا

گفتم بکن ز محمل یا از کجاوه یادی         گفتا پژو دوو بنز یا گلف نوک مدادی

گفتم که قاصدت کو ؟ آن باد صبح شرقی   گفتا که جای خود را داده به فاکس برقی

گفتم سلام ما را باد صبا کجا برد ؟         گفتا به پست داده آورد یا نیاورد ؟

گفتم بگو ز مشک آهوی دشت زنگی    گفتا که ادکلن شد در شیشه های رنگی

گفتم سراغ داری میخانه ی حسابی   گفت آنجه لود از دم گشته چلو کبابی

گفتم شراب نابی تو دست و پا نداری ؟    گفتا به جاش دارموافور با نگاری

گفتم بلند بوده موی تو آن زمان ها      گفتا به حبس بودم از ته زدند آن ها

گفتم شما به زندان !! حافظ گرفتی مارو ؟   گفتا ندیده بودم « هالو » به این خرفتی


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : جمعه 15 ارديبهشت 1391
نویسنده : امیرمحمد

سلام چرا نشسته اید بدبختی نزدیک است!فاجعه ای بزرگ درکل مدارس و....امتحانات!! 

« شبهاي امتحان »

بي همگان بسر شود ، بي تو بسر نميشود
اين شب امتحان من چرا سحر نميشود ؟!

مولوي او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با يکي دو شب ، درس به سر نميشود !

خر به افراط زدم * ، گيج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نميشود !

استرس است و امتحان ، پير شده ست اين جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نميشود !

مثل زمان مدرسه ، وضعيت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نميشود !

مهلت ترميم گذشت ، کشتي ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، واي دگر نميشود !

هر چه بگي براي او ، خشم و غصب سزاي او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نميشود

رفته ز بنده آبرو ، ليک ندانم از چه رو
اين شب امتحان من ،دست بسر نميشود

توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کني يا نکني ، باز سحر نميشود !!!

" مشروط الشعرا "

* " خر زدن " فرايندي که طي اون يک دانشجو از حالت طبيعي خارج شده و زمان زيادي رو به مطالعه ميپردازه ؛ خر زدن شرط لازم و نه کافي براي استاد دانشگاه شدن هست ؛ميشه اون رو جز آلرژي هاي فصلي به حساب آورد (فصل امتحانات) ؛ خر زدن در شبهاي امتحان به صورت فراگيري در دانشجو ها ظاهر ميشه و مهمترين علامت اون علاقه شديد به کتب درسي بخصوص کتبي هست که در طول ترم تمايل چنداني به اون ها نداريم ؛ از عوارض جانبي خر زدن ميشه به سرخي چشم ها ، گودي و سياهي زير چشم و موارد مشابه صورت آرايش نشده در خانوم ها و موهاي ژل نزده در آقايون اشاره کرد ؛ اين مشکل نياز به داروي خاصي نداره و بلافاصله بعد از اتمام فصل امتحانات بخودي خود برطرف ميشه .
تقديم به همه دانشجو ها !

گردآوري: گروه اينترنتي تاجريان
منبع: وبلاگ نشتي هاي يک ذهن


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : پنج شنبه 29 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم.».....استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: « كدام لاستيك پنچر شده بود؟»....!!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

عشق وعاشقی از اول تا آخر

سفره عقد
زن :عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن
زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

روز مرد
زن :وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
مرد:حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)

روز بعد از تولد بچه
زن:وای مامانی بازم گرسنه هستی , (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)
مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)

چهل سال بعد
زن :عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
مرد :یعنی دیگه کیک نخوریم

دو ثانیه قبل از مرگ
زن :عزیزم همیشه دوستت داشتم
مرد: گشنمه

وصیت نامه
زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!
مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

روزی جرج بوش و همسرش لورا در حال رانندگی در جاده ای بودند . آنها برای زدن بنزین به یک پمپ بنزین می روند و در آنجا لورا با متصدی پمپ بنزین خوش و بش می نماید. جرج از وی می پرسد او که بود و لورا جواب می دهد یک دوست دوران دبیرستان.
جرج می گوید اگر تو با او ازدواج می کردی هم اکنون همسر صاحب یک پمپ بنزین بودی ولی حالا که با من ازدواج نمودی بانوی اول آمریکا هستی.

لورا پاسخ می دهد اگر من با وی ازدواج می کردم اکنون او رئیس جمهور بود و تو یک متصدی پمپ بنزین


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
تاریخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391
نویسنده : امیرمحمد

heeeelllloسلام یه شعرتوپ دیگه منتهاازآقای احمدحسن زاده

یاد از آن روزی که بودم اولی

 

ناز و طنازو عزیزو فلفلی

شاه خانه بودم و با دادو دود

هر چه که می خواستم آماده بود

وای از آن روزی که آمد دومی

نق نقو و بد ادا و قم قمی

من وزیر گشتمو افتادم ز جاه

دومی بر جای من گردید شاه

تا به خود آیم و خودداری کنم

سومی آمد و او شد خواهرم

دختری زیبا و خوشرو مثل ماه

من و داداشم کشیدیم سوزو آه

جای سبزی و نشاط و خرمی

سر رسید از گرد را ه چهارمی

دیگر آن خانه برایم تنگ شد

سبزی و گل درنگاهم سنگ شد

داشتم میکردم عادنت ناگهان

پنجمی هم پا نهاد بر این جهان

بهر سوزش پنج تن کافی نبود

ششمی هیزم شدو ما مثل دود

ناصر و منصورو شهنازو شهین

احمدو فرهادو هفتم شد مهین

خانمان گردید در هم بر همی

سه قلو!!!!!هشتمی نهمی دهمی

ای امان و ای امان و ای امان

ای امان از دست بابا و مامان

مادرم شد بار دیگر حامله

این که آید تیم فوتبال کامله

ناصرو منصورو شهنازو شهین

احمدو فرهادو عباس و مهین

علیمردان گل و معصومه جان

آخری هم میشود دروازبان


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: طنز و جالب , ,
آخرین مطالب

/
سلام دوستان عزیز.تواین وبلاگ همه چی پیدا میشه از جون مرغ تاشیرآدمیزاد!(معذرت میخوام)ازشیر مرغ تاجون آدمیزاد!پس حالشو ببرین.اگه هم آدم باحالی هستین نظرهم بدین(حالادیگه می تونی نظرنده!)پیروز باشین.